برف
برف
خدایا من یک کشیش هستم... چگونه ممکن است چنین اتفاقی برایم رخ دهد؟
از همان ثانیهی اولی که وارد بالیگلاس هاوس شده بود. به نظر میرسید همگی برای اجرای یک نمایش لباس صحنه پوشیدهاند تا نقششان را ایفا کنند. اینها همگی شبیه هنرپیشههایی بودند که در گوشه و کنار میپلکیدند و منتظر اجرای نقش خود بودند. سرهنگ آزبورن، پسرش، از آن طرف لتی و خانم آزبورن، حتی خانم دافی لُپگلی هم در این بازی حضور داشت.
اما چرا این جماعت تا این اندازه خوب نقش بازی میکردند، این کار به نفع چه کسی بود؟ درپشت پرده چه بود که اینها خود را شبیه بهترین هنرپیشهها تا این حد باورپذیر میدیدند در حالیکه آن قدرها هم باورپذیر نبودند و نمیتوانستند کسی را قانع کنند؟ و آن شخص که بود که آنها را با هم جمع کرده بود و نقششان را در این سایهبازی تعیین میکرد؟
- مشخصات محصول
- نظرات













هنوز نظری ثبت نشده
اولین نفری باشید که نظر میدهید
ثبت نظر